گریه نمی کنم

یک چیزی رفته توی چشمام

فکر کنم

یک خاطره است!

شاید کسی دارد خفه می شود

لابه لای سنگینی یک بغض...

شاهرگ کلامم را چنان بریده

که سکوتم

بند نمی آید!

خوبم...

درست مثل مزرعه ای

که محصولش را ملخ ها خورده اند

دیگر نگران داس ها نیستم...!

*قسمت*

همه ی تقصیر ها را به عهده می گیرد...

از این دروغ های شیرین بیزارم

تو یک جور دیگر...

نتوانستیم کیک مشترکی داشته باشیم

خودمان را خوردیم...!

آرزو هایم مچاله می شوند

باید بروم خودم را فراموش کنم

تو را که نمی شود ...

شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام

اما,

من از این روزها

نمی گذرم...

چـــــــــون

دیـــــگر دارد

بی تـــــــو هم

به ســــر می شــــود انگـــــار...

لبانت

چیزی شبیه

"دوستت دارم"

بر خلاف چشمانت...

وقتي دروغ مي گويي زيبا تر مي شوند

اگر مي خواهي زيبا ترين باشي

هميشه به من بگو

دوستت دارم ...!