تاب می بندیبم یک سو تو یک سو من نسیمی ما را تکان می دهد... تاب می گسلد! یک سو من یک سو من هر سو من تو کجا رفته ای؟ من بی تاب گشته ام... ماهی گیر، دلش سوخت! این بار ماهی قلاب را ول نمی کرد! چقدر تنها بود... من امتحان کرده ام... آدم پیر میشود وقتی عزیزش را صدا میزند و جوابی نمی شنود! گفتی شاید برگشتم... هنوز زنده ام اما به امید همان "شاید" مــــــــــــن چه کسی می داند! شاید شیطان عاشق حوا بود که در مقابل آدم سجده نکرد... در تمام رنج هایی که می بریم "صبر" اوج احترام به حکمت خداوند است... دلم به مویی بند بود! شانه اش کردی...؟!
بدون تو
حتی نفس کشیدن هم سر من منت می گذارد...! پشت این بغض بیدی شکسته که
خیال می کرد با این بادها نمی لرزد... آهم بوی کلماتی را می دهد،
که سوختند... من "تو" را به دلم قول داده ام... نگذار بد قول شوم!
گاهی نمی شود بسرایم دورترین اتفاق جهانی، من ناتوان ترین شاعران زمینم... برکه ها انتهای اقیانوس را نمی دانند، مرا ببخش اگر گاهی نشانی ات را گم می کنم
صــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــر را هــــمــــ،
به زانـــــــــــــــــــــــو
در خــــــــــــــــــــــــــواهـــــــــــــــــــــــم آورد
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |